من یک مادر هستم

مدیون توام دخترکم...

از بچگی دوست داشتم پسر باشم. یعنی خانواده ام دوست داشتند و من هم ناخود آگاه عاشق پسر بودن و داشتن رفتار پسرانه شد اما از یک جایی به بعد دیگر دلم نخواست پسر باشم. به دختر بودن خودم افتخار کردم. قابلیت های خودم را شناختم و پرونده ی پسر بودنم بسته شد. اما واقعا از کی؟ از کی من دختر شدم؟ کی خودم را دیدم که یک دخترم؟ کی خوشحال شدم از دختر بودن؟ برمی گردم عقب. به سالهای قبل. دانشگاه؟ نه پس باید بروم به بعد از دوران دانشگاه… وقتی که متاهل شدم؟ نه… آن هم نه. پس از کی من پوست انداختم؟ کجا تغییر رویه دادم؟ از کی دختر بودن را دوست داشتم و عاشقش بودم؟ وقتی مادر شدم؟…. بله. من حس خوشایند دختر بودن و زن بودن را مد...
21 بهمن 1393
1